چرا هیچ کودکی با استعداد به دنیا نمی آید؟

چرا هیچ کودکی با استعداد به دنیا نمی آید؟

وقتی که مریم میرزاخانی در 40 سالگی به شکل غم‌انگیزی درگذشت، اخبار از او به‌عنوان یک نابغه صحبت می‌کرد. او تنها زنی بود که برنده‌ی مدال فیلدز شده بود، مدالی که برابر با جایزه نوبل در ریاضی است. او از 31 سالگی در دانشگاه استنفورد استاد بود، این استاد ایرانی‌الاصل از زمان نوجوانی که مدال طلا را در المپیادهای ریاضی به دست می‌آورد، پیشرفت خود را شروع کرده بود.


وقتی که مریم میرزاخانی در 40 سالگی به شکل غم‌انگیزی درگذشت، اخبار از او به‌عنوان یک نابغه صحبت می‌کرد. او تنها زنی بود که برنده‌ی مدال فیلدز شده بود، مدالی که برابر با جایزه نوبل در ریاضی است.

 او از 31 سالگی در دانشگاه استنفورد استاد بود، این استاد ایرانی‌الاصل از زمان نوجوانی که مدال طلا را در المپیادهای ریاضی به دست می‌آورد، پیشرفت خود را شروع کرده بود.

 

به‌راحتی می‌توان تصور کرد که فردی خاص مثل میرزاخانی از کودکان بااستعداد بوده و از همان دوران از بقیه کودکان بهتر بوده است. از آن‌هایی که در 5 سالگی هری پاتر می‌خوانند و کمی بعد در انجمن بین‌المللی تیزهوشان منسا  قبول می‌شوند.

مریم میرزاخانی ریاضیدان

از آن بچه‌هایی که هنوز سنشان به 10 سال نرسیده ریاضیات GCSE می‌خوانند یا شبیه به موارد نادری مثل روث لارنس که زمانی که در آکسفورد پذیرفته شد، هم‌سن و سالانش در ابتدایی بودند.

اما اگر دقیق‌تر نگاه کنید، داستانی دیگر را می‌بینید. میرزاخانی در تهران به دنیا آمد، او یکی از سه فرزند خانواده‌ای متوسط بود که پدرشان مهندس بود.

تنها بخشی از دوران کودکی‌اش که عادی نبود، دوران جنگ ایران و عراق بود که زندگی را برای خانواده‌اش در سال‌های اولیه زندگی‌شان سخت کرد. خوشبختانه، جنگ زمانی که او به دبیرستان رفت به پایان رسید.

میرزاخانی به مدرسه‌ نمونه‌ی دخترانه رفت، اما ریاضی مبحث دلخواه او نبود، او به خواندن علاقه داشت. او عاشق رمان‌ها بود و هر چیزی که به دستش می‌رسید را می‌خواند. او به همراه دوست صمیمی‌اش در راه خانه به کتاب‌فروشی‌ها می‌رفت و دنبال آثاری برای خریدن و خواندن می‌گشت.

اما ریاضیات، او در سال اول و دوم راهنمایی در این درس ضعیف بود، ولی زمانی که برادر بزرگ‌ترش درباره چیزهایی که یاد گرفته بود، به او می‌گفت، او علاقه‌مند شد. برادرش مسئله‌ی ریاضی معروفی از مجله‌ای را به او نشان داد که او را مجذوب و درگیر خود کرد. ادامه‌ی ماجرا دیگر جزئی از تاریخچه ریاضی است.

آیا گذشته‌ی او غیرعادی است؟ ظاهراً نه.

اکثر برنده‌های جایزه‌ی نوبل در دوران کودکی بااستعداد نبودند. انیشتین دیر زبان‌باز کرد و خدمتکار خانواده او را «احمق» خطاب می‌کرد. او در بخش عمومی آزمون ورودی پلی‌تکنیک زوریخ قبول نشد، اما به دلیل نمرات بالای فیزیک و ریاضی به او اجازه ورود داده شد.

در ابتدا، او در کار خود با مشکل مواجه شد و نتوانست شغل آکادمیکی را به دست بیاورد و‌ چون به‌اندازه‌ی کافی در فناوری ماشینی مهارت نداشت، برای ترفیع به اداره ثبت اختراعات سوئیس منتقل شد. اما او سماجت خود در کار را داشت و در نهایت قوانین مکانیک نیوتونی را با نظریه نسبیت خود بازنویسی کرد.

لوئیس ترمن، روان‌شناس تربیتی پیش‌گام آمریکایی بود که در سال 1921 مطالعه‌ای بر روی زندگی 1470 نفر از افراد اهل کالیفرنیا انجام داد که تست IQ  را که به‌تازگی در دسترس عموم قرار گرفته بود، انجام داده بودند.

در نهایت، هیچ‌کدام آن‌طور که ترمن انتظار داشت، متفکر بزرگ عصر خود نشدند. اما او از دو برنده‌ی جایزه‌ی نوبل چشم‌پوشی کرد، لوئیس آلوارز و ویلیام شاکلی که هر دو فیزیک‌دان بودند. ترمان آن‌ها را به‌خاطر اینکه نمرات آزمونشان به‌اندازه‌ی کافی نبود، رد کرد.

در قرن گذشته، مجموعه تحقیقات زیادی بر عملکرد بالای افراد انجام شده که نشان می‌دهد عملکرد فرای هوش آزمایش شده است. علاوه‌برآن، تحقیقات به‌وضوح نشان می‌دهند که مغز انعطاف‌پذیر است، مسیرهای جدید عصبی را می‌تواند به وجود آورد و IQ ثابت نیست. اینکه می‌توانید در 5 سالگی هری پاتر بخوانید، دلیل نمی‌شود که در سنین نوجوانی هم از هم‌سن‌های خود بهتر باشید.

آخرین تحقیقات علوم اعصاب و روان‌شناسی نشان می‌دهد که اکثر افراد، به‌جز افرادی که اختلال ذهنی دارند، می‌توانند به استانداردهای عملکردی که در مدرسه به افراد بااستعداد نسبت می‌دهند، برسند.

 بااین‌حال، باید نگرش‌ها و رویکردهای صحیحی برای یادگیری به این افراد آموزش داده شود تا ویژگی‌های مخصوص افراد با عملکرد بالا در آن‌ها به وجود بیاید (برای مثال ویژگی‌های کنجکاوی و پشتکار و سخت‌کوشی)، روان‌شناسان به این رویکرد «یادگیری با عملکرد بالا» می‌گویند، تمرکز این رویکرد بر این است که کودک به طور مداوم آموزش و پشتیبانی خوبی را دریافت کند تا به مهارت های نرم و دانشی با سطح بالا برسد.

 به طور اساسی، این افراد برای به‌وجودآمدن این ویژگی‌ها در درونشان به حمایت در خانه و مدرسه نیاز دارند.


آیا چیزی به اسم کودک بااستعداد وجود دارد یا نه؟

 این موضوعی بسیار بحث‌برانگیز است. پروفسور اندرس اریکسون، روان‌شناس برجسته‌ی تربیتی در دانشگاه ایالتی فلوریدا و یکی از نویسندگان کتاب «قُلّه: رازهایی از علوم و تخصص‌های جدید» است.

پس از تحقیقاتی که در سال 1980 در مورد دستاوردهای مختلف، از موسیقی گرفته تا حافظه و ورزش انجام شد، او فکر نمی‌کرد که استعدادهای منحصربه‌فرد و ذاتی در دل خود عملکرد قرار گرفته باشند.

تمرین خودخواسته‌ای که 10 هزار ساعت باشد و در هر قدم از مسیر همراهتان باشد، چیزی است که باعث به‌وجودآمدن متخصص می‌شود. این عددی جادویی نیست. افرادی که عملکرد بهتری دارند به انجام کارهای بیشتری می‌پردازند و کسانی مثل میرزاخانی مسیر منحصربه‌فرد خودشان را پیدا می‌کنند.

استعداد ذاتی یا اکتسابی

تحقیقات اریکسون روی حافظه بسیار جالب هستند؛ چراکه دانش‌آموزانی که به‌صورت تصادفی انتخاب شده بودند و به آن‌ها تکنیک‌های حافظه برای درس‌خواندن آموزش‌داده‌شده بود، از کسانی که تصور می‌شد حافظه‌ای ذاتاً بهتر دارند و به آن‌ها بااستعداد گفته می‌شد، بهتر عمل کردند.

او زمانی به ایده‌ی تحقیق روی تأثیرات تمرین‌های خودخواسته علاقه‌مند شد که در بازی شطرنج از کسی که قبلاً از او پیروز می‌شد، شکست خورد. مشخص بود که رقیبش تمرین کرده است.
اما شاید آثار بنجامین بلوم که یکی دیگر از متخصصان برجسته تربیتی در دهه‌ی 1980 بود که باعث بیشترین تأمل می‌شد و بر این ایده تأکید داشت که خانواده ذاتاً برای مفهوم عملکرد بالا اهمیت دارد.

تیم بلوم گروهی از افراد فوق‌العاده در رشته‌هایی مانند رقص باله، شنا، پیانو، تنیس، ریاضیات، مجسمه‌سازی و عصب‌شناسی را بررسی کرد و نه‌تنها با خود این افراد، بلکه با والدین آن‌ها نیز مصاحبه کرد.

او الگویی از والدینی یافت که از فرزندان خود حمایت می‌کردند و آن‌ها را تشویق می‌کردند، مخصوصاً در زمینه‌هایی که خودشان از آن‌ها لذت می‌بردند. این افراد که بلوم روی آن‌ها کار می‌کرد به‌صورت مداوم و سخت در جوانی روی چیزی کارکرده بودند، و همه والدینشان اخلاق سخت‌کوشی در کار را داشتند.
 

استعداد ذاتی است یا کسب‌کردنی؟

با اینکه هنوز مشخص نیست که بااستعداد بودن ذاتی است یا عوامل دیگری بر آن تأثیر می‌گذارند، اما مسلم است که رفتارهای مرتبط با میزان بالای عملکرد ایجادشانی هستند و بیشتر آن‌ها، حتی ویژگی‌هایی مانند کنجکاو بودن، را می‌توان آموزش داد.

پروفسور دبورا ایر می‌گوید ما می‌دانیم که افراد با عملکرد بالا چگونه یاد می‌گیرند. با دانستن این موضوع، او رویکرد «یادگیری عملکرد بالا» را به وجود آورد که در این بسته چیزی که او آن‌ را خصوصیات ذهنی پیشرفته، ارزش‌ها، نگرش‌ها و ویژگی‌ها می‌نامد، گرد هم آورده شده. او در حال حاضر در حال کارکردن روی این بسته با گروهی از دانشگاه‌های پیش‌گام، هم در بریتانیا و هم در خارج از کشور است.
 

نتایج تحقیقات نقش والدین در رشد استعداد کودک

اما خانواده‌ها هم باید از این سیستم استفاده کنند تا موفقیت گسترده‌ای در بین طبقات اجتماعی و فرهنگ‌ها به دست بیاید. تحقیقات در بریتانیا نشان‌دهنده تفاوت‌هایی است که والدین در فعالیت‌های پیش‌ از دبستان در خانه انجام می‌دهند.

برای مثال تشویق به خواندن. طبق مطالعه اولیه و ثانویه مؤثر پیش از دبستان که طی مدت 15 سال توسط تیمی از دانشگاه‌های آکسفورد و لندن انجام شد، مشخص شد که این حمایت‌ها سال‌ها بعد باعث نتایج بهتری در سطح A شد.

تحقیقات مرتبط نظری جدید را به وجود آوردند، این تحقیقات با جزئیات به بررسی 24 نفر از 3 هزار فرد موردمطالعه که برخلاف احتمالات موفق شدند پرداخت و نکاتی جالب در مورد اتفاق‌های که در خانه می‌افتاد را یافتند.

 نیمی از آن‌ها به دلیل فقر از غذای رایگان در مدرسه استفاده می‌کردند، بیش از نیمی از بچه‌ها با یک پدر یا مادر مجرد زندگی می‌کردند و از هر پنج نفر، چهار نفر در مناطق محروم زندگی می‌کردند.

مصاحبه‌ها شواهد محکمی را ارائه دادند که بزرگسالان یا یک فرد بزرگسال در خانواده، اقوام یا اطرافیان کودک وجود دارد که از آموزش او حمایت می‌کند یا برای آن ارزش قائل است.

کودکان در موردنیاز به تلاش‌کردن در مدرسه، گوش‌دادن به درس در کلاس و بیشتر تلاش‌کردن صحبت کردند. آن‌ها از بزرگسالانی نام بردند که مشوق چنین رفتارهایی در آن‌ها بودند.

انیشتین، مظهر نبوغ، به‌وضوح دارای کنجکاوی، شخصیت و اراده بود. او در اوایل زندگی‌اش با مشکل مورد قبول واقع نشدن درگیر بود، اما هیچ‌وقت جا نزد.

 آیا او فکر می‌کرد که فردی نابغه یا حتی بااستعداد است؟ خیر. در نوشته‌هایی از او آمده:

«موضوع این نیست که من خیلی باهوش هستم، موضوع این است که من زمان بیشتری را با مسائل سپری می‌کنم. اکثر مردم می‌گویند این عقل است که از انسان دانشمند بزرگی می‌سازد. آن‌ها اشتباه می‌کنند: کارِ شخصیت است.»


اما میرزاخانی چطور؟ حرف‌هایی که از او نقل می‌شود نشان می‌دهند که برای کاری که انجام می‌دهد کنجکاو، هیجان‌زده و انعطاف‌پذیر است.

یک نظر از او همه چیز را به‌صورت خلاصه به ما می‌گوید:

«البته، باارزش‌ترین لحظه همان لحظه‌ای است که متوجه همه چیز می‌شویم، هیجان کشف‌کردن و لذت از درک چیزی جدید ...  مثل احساس قرارگرفتن روی یک تپه و داشتن منظره‌ای گسترده‌ای در جلوی خود است. اما بیشتر مواقع، انجام ریاضیات برای من مانند یک پیاده‌روی طولانی بدون اینکه بدانم از کجا آمده‌ام و بدون دیدن پایان مسیر است.»


همین مسیر در زندگی کوتاه و بی‌رحمانه‌ای که داشت او را به اوج تحقیقات اصلی در ریاضیات رساند. به نظر او شخصیتی بی‌تردید داشت. شاید استعداد او همین بود.

برچسب ها: