اگر کمالگرایی در مسیر درستش بیفتد فرایند هدفگذاری و تلاش و نهایتاً دستیابی را تقویت میکند و اگر در مسیر نادرست قرار گیرد این زیاده خواهیها به کمالگرایی ناسالم یا ناهنجار که سقوط و بی انگیزگی و لذت نبردن از زندگی را در پی خواهد داشت منتهی می شود.
معنی کمال گرایی :
فرمان گرفتن از یک مغز دیکتاتور با یکسری معیارهای ایده آل:
ـ طبق این اصل فرد در همهی زمینهها به کمتر از «عالی» قانع نیست.
ـ طبق این الگو، یعنی «طرحواره ی کمالگرایی»، فرد از سایر اعضا و حتی خودش کار میکشد.
کمالگرایی، در اصل یک ویژگی بسیار پیچیده است که همه ی بخشهای یک زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد.
واکسن دارد؟
-
کمالگرایی، یک ویژگیست
کمالگرایی در حالت عادی نه خوب است و نه بد، بلکه یک ویژگیست. حتی یک ویژگی سالم
-
افراط در کمالگرایی
اما اگر شخص از هر طرف بامِ ویژگی کمالگرا بیفتد، هم مخرب است و هم آزاردهنده
مثبت یا منفی؟
نیمهی روشن (کمالگرایی مثبت):
دنیا را تصور کنید که در آن همهی انسانها:
- میل به عمیق شدن در کارها دارند
- پردازش عملکردهایشان صحیح است
- اشتیاق به زیبایی و دقت دارند
- هیچ خشونت و حرصی برای رسیدن به هدف وجود ندارد، بلکه فقط کارها در سطح کیفی بهتری انجام میشوند
- نه اینکه اشتباهی از کسی سر نمیزند، بلکه از آن اشتباه هم در مسیر پیشرفت بهره میبرند
دنیای شخصیت کمالگرای سالم:
- او اجازه میدهد فرایند تلاشش برای بهتر شدن و به کمال رسیدن، روح او را تغذیه کند
- حتی اگر دیگران متوجه این لذت نشوند یا حتی از برچسب «وسواسی» در موردش استفاده کنند
- او از مسیر تلاش برای بهتر شدن لذت میبرد
ویژگیهای بُعد سالم:
- فرد برای کسب موفقیتهای در دسترس و معقول که نهایتاً منجر به احساس رضایت میشوند تلاش میکند
- زمان و انرژی خود را بر وظایفی که با نقاط قوت توانایی و علایقش مطابقند صرف میکند
- نتایج بیشتری نسبت به هزینهی تلاش دریافت میکند
تقویت کمالگرایی مثبت:
رؤیا داشتن و تصور آینده و کسب موفقیتهای گاهاً درخشان باعث ایجاد انگیزه و نشاط میشوند.
نکات مهم:
- نباید فاصلهی خودِ واقعی (چیزی که هستیم) و خودِ آرمانی (چیزی که میتوانیم باشیم) زیاد شود.
- داشتن انتظارات معقول و متناسب با تواناییها از خود، موجب آرامش خاطر در کار و زندگی و در نتیجه پیشرفت میشود.
نیمهی تاریک (کمالگرایی منفی):
معرفی یک ترکیب سمی
بدترین و کلافهکنندهترین زوج جهان: ترکیب تنبلی + ایدئالگرایی
شاید شاعر به همچین جاهایی میرسد که چنین میفرماید: «دلم میسوزد و کاری ز دستم برنمیآید»
همهی خواستنها، توانستن نیست!
باید آگاه بود که: همهی خواستنها توانستن نیست.
یک جاهایی مغز عین بچهی خردسال خودش را در تمنای شرایطی خاص، وسط خیابان میزند زمین و هیچجوره هم راه نمیآید.
ویژگیهای بُعد ناسالم:
- تعیین اهداف مکرر برای مقابله با بیهدفی و هرگز نرسیدن به آنها
- رقابت مدام برای بهتر شدن محض، برای جلوگیری از احساس شکست
- تأکید و اصرار به «قطعاً فقط همین راهی که من طی میکنم به موفقیت ختم میشود»
چه کنیم که در دام کمالگرایی منفی نیفتیم؟
✔️صفتهای اغراقآمیز و عمیق به کسی ندهیم
ما میتوانیم خیلی راحت به سایرین و خودمان صفتهای ظاهراً خیرخواهانه بدهیم. در عین حال این صفتها تأثیری بر ناخودآگاه مخاطب و حتی خودمان میگذارند.
مثال: هنگامی که به نقاشی کودک نگاه میکنیم البته که باید تحسین کنیم، ولی استفاده از صفتهای عمیق مثل «تو خیلی باهوشی» یا «بهترین نقاشی دنیا را کشیدی» باعث میشود که ذهن کودک یا در مثالی دیگر ذهن خودمان ما را در قله قرار بدهد.
✔️قرار نیست قهرمان باشیم
در صورتی که هیچ قهرمانی در کار نیست یا در بهترین حالت قهرمانها هم بعضی وقتها زخم میخورند.
تفاوت کمالگرایی مثبت و منفی
کمالخواهی برای من، نه علیه من
قصد اکثر ایدئال خواهان این است که:
- کارها را با هدف بهتر شدن، خوب انجام دهند.
- همه چیز را بینقص انجام دهند.
پس من از کمالخواهی خود دست نمیکشم و همچنان باید کاری کنم که این حس برای من کار کند و نه علیه من.
کمالگرایی همیشه هم یک صفت منفی نیست.
ما نمیتوانیم سریع به افراد برچسب کمالگرا بزنیم، فقط به این دلیل که آنها:
- سخت کار میکنند
- و مراقب نحوهی انجام یک کار هستند.
باید توجه کرد: که تفاوت زیادی بین سختکوشی و کمالگرایی وجود دارد.
در بُعد مثبت کمالخواهی، فرد بدون توجه به کلیّت عملی که در جریان است تمام حواس خود را معطوف به جزءجزء یک پروسهی چندوجهی میکند. که ختم به یک خروجی عالی مانند یک قطعه موسیقی، یک داستان جذاب یا حتی لانهای برای کبوتر میرسد.
در بعد منفی کمالخواهی، اگر یکی از این مراحل طبق برنامه پیش نرود یا با شکست و اخلالی روبه رو شود، در نظر غیرقابل جبران جلوه میکند که حتی ممکن است به فروپاشی کل پروژه هم ختم شود.
درمان شخصیت کمالگرا:
- خوش انصافی
- داشتن نگاه روشن در حین سختکوشی نسبت به موفقیت و همچنین مقابله با برخی از الگوهای تکراری که به نقد دور از انصاف عملکرد میپردازند.
- مقیاس غلط
- هنگامی که یک نمونهی موفق بیرونی در نظر بزرگ شود؛ در طول زمان به یک معیار سنجش ثابت و بلند تبدیل میشود که نتایج به دست آمده را به کمکاری یا پرکاری شخصی و نه سایر عوامل مرتبط میکنیم.
- شناسایی نقاط قوت و ضعف و همچنین زمینههای توسعه و شکست
- اهداف دست یافتنی
- ارزیابی فرصتها و قابلیتهای فرد باید واقعبینانهتر، با ضربالاجل معقول و اهداف قابل اجرا باشد. این به معنای کوچکتر کردن هدف نیست، بلکه روشی هوشمندانه است.
- تسلط بر شکست
- یادگیری غلبه بر ترس و توجه کردن به ادامه ی مسیر حرکت حتی زمانی که آمادگی کامل وجود ندارد، یک مهارت کلیدی برای تسلط است. انسان جایزالخطا که نه، ولی ممکن الخطاست.
- ترجیح دادن قرار بر فرار!
- توقف کردن به جای فرار کردن و اختصاص دادن زمانی را برای خوداندیشی بهترین کار برای جلوگیری از خستگیست. تجزیه و تحلیل موقعیت و بازنگری به گزینهها بسیار مهم است. انتقادپذیری و با آغوش باز پذیرفتن ایرادهای جهان و درک این موضوع که دنیا خودش را با شما هماهنگ نمیکند و این وظیفه بر عهدهی خودتان است.
اعتماد کردن به یک متخصص که میتواند در مورد رفتارهایی که نیاز به توجه دارند، راهنمایی و مشاوره ی تخصصی ارائه دهد، بهتر از سر زدن به کتابهای خوش فروش است.